یک سال و هفت ماه
یک سال و هفت ماه داری عزیزم... پریروز پسرعمه جانت آقا مهرداد به دنیا اومد و ما رفتیم دیدنش خیلی کوچولو بود مامانی تو خیلی بزرگ شدی پسر عمه هات آقا کارن 9 دی و راستین خان هم فکر کنم 21 فروردین بود که اومدن ایشالله همتون سالم باشید و خوش و خرم در کنار هم خیلی شیطون شدی و مرتب همه چی به من و بابات و بقیه میگی هیشکی حریفت نمیشه گلم شیرین زبون من فقط می خوام فدات بشم اما گاهی اوقات از دستت قات میزنم کلا مثل دیشب که ... پلاستیک پر دوغ رو از بالای کابینت کشیدی پایین و همش ریخت رو فرش آشپزخونه و تو خوشحال و خندون دست میزدی تو دوغا و می خوردی و میگفتی به به و سرت رو هم تکون میدادی من نمیدونستم شما رو بزن...
نویسنده :
مامان
15:10